آسان بگیر زندگی سخت است؟ آسانش بگیر تا بگردد سهل بر تو در ضمیر باضمیر خود بساز آن نقش جان تا شود جانانه ات همچون جهان گرتورازخمی رسد مرهم نخواه مرهمش الله بود بی ضجر و آه شاهدی آوربدست و می بنوش صدهزاران بار میخواری بدوش مردن آسان زندگی آور […]
فهم عقل عشق بارها گفت وعقل خندید.زمانی که عشق سکوت کرد عقل پرسید وزمانی که عشق عدم گشت عقل فهمید.
عشق بی زبان عشق آمدبی زبان ای جان جان تا بیابی تو کران را تا کران عقل بگشاید زبان را دردهان تابیابی توسخن های نهان عقل وعشق این همرهان بی بدیل جان جان درجان جان ای جان جان
دنیا داران به دنیا دانان ودنیا داران بگو دوچشم داریم که بایکی زشتی وبا دیگری زیبایی ویا باهردو رمزهستی راببینیم.بگودوگوش داریم که با یکی کفر وبادیگری حق را بشنویم وباهردو حقیقت را.یک بینی داریم با دوروزن که بایکی بوی بد وبا دیگری رایحه خوب راحس کنیم.اما یک زبان داریم که میتواند هم خوب وهم بد […]
ثبات قدم درخت راببین.بوقتش میشکفد.وبه وقتش زردیهای نخوت زندگیش را رها میکند.بوقت ناملایمات سکوت اختیارمیکند ومیخوابد.وبه وقتش به ثمرمی نشیند.وزمانی که به ثمرمینشیند دستانش رابازنگه میدارد وزکات آنرابه هرموجودی میبخشد.ومدام بادستان بازبه ذکرعاشقی مشغول است. پس همچواو ثبات قدم داشته باش و ریشه ات رادریاب
پوشاندن عیب عیب مردم بپوشان | بپوشاند مردم عیبت
دادخواهی داد را نزن! داد را بخواه!
همایی کردن وداستان ازآنجایی شروع شد که عقابی به طمع غرابی خودرا از اوج به حضیض افکند وغراب براومسلط گشت. باشدکه تواینگونه همایی نکنی.
حق باپروانه بود حق باپروانه بود شمع به پای خودمیسوخت وپروانه به پای شمع.